توی آسانسور وایساده بودم یه دختری هم سوار شداول ساکت بود بعد گفت :چطوری؟
گفتم :الحمدلله
یه نگاهی به من کرد و هندزفری شو جابجا کرد!
معلوم شد داره با تلفن حرف می زنه!
هیچی دیگه منم تسبیحم رو از تو جیبم در آوردم ادامه دادم :الحمدلله الحمدلله...
ساعت ۵صبح پدر صبحانه میخورد و من شام...
به فاصله نسلها می اندیشم...
دیروز کیف پولمو دادم به بابام برام نگه داره تا برم دستشویی
وقتی برگشتم دیدم واسه همه فالوده خریده
اینقدر خوشحال شدم
ولی عمق فاجعه اونجا بود که کیف پولمو پس گرفتم
اینم فک و فامیله ما داریم عایا؟
یکی از فانتزیام اینه که دوست پسرم بهم بگه سلام عشقم! منم برگردم بهش بگم داری بابا میشی از ترس سکته کنه خخخخخ حیف که فانتزیه :\
دسته هر کسی را میگیری برا بلند شدن..... اماده میشود برای سوار شدن
بالاخره
عزیزم خره بالاست :| تو چرا میای پایین؟
دقت کن :|
گفتم بالاخره نگفتم پایین خره :|
با این هوشت حتما دانشجوام هستی :||
مورد داشتیم
دختره رفته مهمونی
تا اومده از تو چکمش بیاد بیرون مهمونی تموم شده
دیروز از جلوی کبابی رد میشدم که دلم گفت برو کباب بخور..... هنوز حرف دلم تموم نشده بود که جیبم گفت گ. و. ه نخور
توافق نامه ژنو را به دولتمردان و مردم امریکا تبریک میگم, ولی ایران به این راحتی ها هم براتون ویزا صادر نمیکنه پس دلتون رو واسه اومدن به ایران
صابون نزنید
شازده کوچولو از سیاره شون زنگ زد به روباه و گفت :چرا آدم ها این قدر از یکدیگر بت می سازند؟
صدا آمد :از بی ادبان!
فهمید اشتباهی شماره لقمان رو گرفته، قطع کرد!